نقادان تیزقلم اگر دلمرده نباشند پای بر گلویش میفشارند، بیاعتنایی و تشخیص آگاهانۀ مردم جانش را میگیرد. هر چند که به ظاهر اکثریت با شبههنرمندان است ولی قدرت واقعی در هنر ماندگار برای تمام نسلهاست که بدست هنرمندان واقعی ملت پرداخته میشود. . . «
شبههنرمند زائیدۀ سانسور است
توضیح: غلامحسین ساعدی هنگام مرگ در دوم آذر ۱۳۶۴ هنوز پنجاه سال نداشت (دی ۱۳۱۴) اما کارنامه ی پرباری از داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه، فیلمنامه و ترجمه فراهم آورده بود و شهرت و محبوبیتی بسزا . روانپزشکی مجرب بود و مهمتر از هرچیز انسانی متعهد. از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران در دور اول (دهه ۴۰) و یکی از دبیران دوره دوم فعالیتهای کانون (اواخر دهه ۵۰) بود. او در سال ۱۳۶۰ ناچار به فرار از ایران شد خودش در این باره گفته است:»ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیشتر از داستاننویسی و نمایشنامه نویسی که کار اصلی من است، مجبور بودم که برای سه روزنامه معتبر و عمده کشور هر روز مقاله بنویسم.
. . . پیش از قلع و قمع و نابود کردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمه مخفی داشته باشم. در این میان برادرم را دستگیر کردند و مدام پدرم را تهدید میکردند که جای مرا پیدا کنند و آخر سر دوستان ترتیب فرار مرا دادند و من با چشم گریان و خشم فراوان و هزاران کلک از راه کوهها و درهها از مرز گذشتم و به پاکستان رسیدم و با اقدامات سازمان ملل و کمک چند حقوقدان فرانسوی ویزای فرانسه را گرفتم و به پاریس آمدم.»
اما زندگی او در فرانسه چندان نپایید و چهار سال بعد از ورودش درگذشت در حالی که هنوز جوان بود. گلشیری جایی در علت مرگ او گفته بود:»دق کرد».
غلامحسین ساعدی یکی از سخنرانان شبهای شعر گوته معروف به «ده شب شعر» بود. در اینجا بخش هایی از سخنرانی او را نقل می کنیم:
ادامهٔ مطلب »
دوست داشتن در حال بارگذاری...